دختر جهنمی
پارت : ۶
با شنیدن صدای در اجازه ورود دادم ، و از سر حرص چشامو بستم ، رایحه ای خنک و تندی با وارد شدنش به مشامم رسید، دلم میخواستم تمام شب بویش کنم ، بوش بهم ارامش میداد ، چشامو باز کردم و نگاهی خمار بهش انداختم
... : سلام
وقتی دیدم نمیشناسمش کمی نگاهم رو جدی تر کردم
رزی : اممم سلام ، بفرمایید
اقاعه کمی جلوتر امد و پرونده ای رو جلوی رزی گذاشت
رزی : اینا چی ان ؟
... : اوه من پارک جیمین هستم
رزی : به جا نیاوردم
جیم : اه ،،خوب،، من همکار جدیدتونم
رزی پوزخندی مضحکانه زد (اصن نمیدونم مضحکانه یعنی چیه)
رزی با همون خنده گفت : ببین کوچولو ، من تنها کار میکنم ، خوب ، متوجه شدی؟؟؟؟
جیم : عاااع ، ببینید من نمیدونم رئیس به من گفته منم اطاعت میکنم
رزی از جاش بلند شد
رز : ببین اقا..
جیم : اسمم جیمینه
رز : ببین اقای جیمین ، من با رئیس حرف میزنم و بهش میگم که تنها کار میکنم
جیم : قبوله ، اگه اون هم قبول کنه
٪____________٪
ویو عمارت :::::
ویو جین :
جیسو نه جواب زنگامو میداد و نه پیامامو ، دیگه داشت اعصابمو بهم میریخت
{با مکث طولانی}
ته : چته (درحالی که از قهوه بشدت داغش مینوشید گفت)
جین : جوابمو نمیده
تهیونگ پوزخندی زد
ته : باید درده سر هاشم بپذیری
جین دستی از حرص توی موهایش کشید
جین : اصن این رفتاراشو نمی فهمم
ته : نباید اون حرفو بهش میزدی
جین : یعنی چی که نباید
ته : یعنی اشتباه کردی(داد)
جین : بابا کنجکاو شدممم میفهمی؟ باید میدونستم ، اهههه لعنت به من(با پرخاشگری و داد و حرص)
{راوی : دادا اروم باش}
ته : باشه بابا چرا داد میزنی؟؟؟
[دوتاشون تو سکوت فرو رفتن]
ویو ته :
مجله روی میز و برداشتم و شروع به خوندن کردم ، عکسای مدل های جلف و از خود راضی حالمو بهم میزد
؟_________؟
اتاق جنی کیم ویو :
ویو جنی :
لباسو پوشیده بودم و موهامو فرق باز کردم و با دوتا پنس موهامو از جلوی صورتم کنار زدم و کفشای ست لباس را پوشیدم ، عطری خوش بو به موهای حالت دارم زدم
جنی : کی بهتر از تو (ادامشو تو کامنت کن)
داشتم میرفتم پایین ، پله های قشنگی داشت اما راه رفتن روشون رو مخ بود ، خلاصه بگم تو حال خودم بودم و رفتم سمت در
... : کجا؟؟؟؟؟
امدم بر گردم که ...
_/_//_///=//_//_
ویو اتاق جونگکوک :
لیسا : چی کار میکنی؟؟؟؟
کوک : خودت گفتی بکشمت (نقاشی)
لیسا : دو ساعته عین چوب خشک وایسادم کی تموم میشه
کوک : یه کم دیگه
{دو ثانیه بعد}
کوک : دستتو تکون ندههههههه
لیسا : گردنم داره میشکنه
کوک : تمومهههههههههههه (پا شد و دستاشو بالا برد)
لیسا : یسسسسسسسسسس(عین دیوانه ها گفت)(کار کوک را تکرار کرد)
کوک نقاشی رو سمت لیسا برگردوند
کوک : درین درین
لیسا : مرسییییییی
ویو کوک :
تا خواستم بگم خواهش میکنم پرید تو بغلم ، تو خودم ....(خدا نکنع)
لیسا : واایییی چقد خوبی تو پسر (هنوز تو بغلشه،نمیتونن همو ببینن)
کوک : عااا مرسییی
لیسا با شنیدن لحن سرد مردی که تو بغلش بود به خودش امد و سریع ازش جدا
لیلی : ببخشید ...(حرفش کامل نشد)
کوک : برای چی؟؟؟
لیلی : یکم هیجان زده شدم ، ببخشید
کوک : عااااااا (دوثانیه بعد) کاشکی همیشه هیجان زده بشی (با لحن خمار)(درحالی که به دیوار تکیه میداد گفت)
لیسا چشاش درشت شد و گوشیشو بر داشتو سریع از اتاق خارج شد نفس نغس زنان پایین رفت و..
ویو لیسا : به پایین رفتم که یه دفعه
لیسا : اینجا چه خبره؟؟؟؟؟؟ (امم امم کنان)
^_________^
ویو جیسو :
پاشدم و تصمیم گرفتم برم ویش جین ، البته حوصله حرف زدن نداشتم ولی الان بهش نیاز داشتم
زنگ زد جین
جین سریع جواب داد و بیرون رفت
جین : عشقم خوبییی؟ الوووو؟ کجایییی؟
جیسو : دم در عمارتم
جین : من الان شرکتم
جیسو : میدونم ، درو وا کن
جین : باشه باشه یه دقه وایسا
قطع کردن
ویو جین : بدو بدو رفتم سمت در و در باز کردم و با جیسو ای که با چشایی براق نگاهم میکرد را دیدم
جین : جیسوو ، خوبی؟ ، بیا بیا تو
جیسو همونجوری وارد حیاط شد حیاط تاریک بود
جین درو بست و سمت جیسو رفت
جین : چیشده عشقم
جیسو چشاشو بست و نفس عمیقی کشید که بغضشو قورت داد و سمت جین برگشت
جیسو : جین
جین : جانم
جیسو چشاشو باز کرد و بلافاصله دستاشو دور گردن مردش حلقه کرد و لباشو روی لبای مردش گذاشت و ...
کامنت بزار فرشته
خوب بود؟؟؟؟
با شنیدن صدای در اجازه ورود دادم ، و از سر حرص چشامو بستم ، رایحه ای خنک و تندی با وارد شدنش به مشامم رسید، دلم میخواستم تمام شب بویش کنم ، بوش بهم ارامش میداد ، چشامو باز کردم و نگاهی خمار بهش انداختم
... : سلام
وقتی دیدم نمیشناسمش کمی نگاهم رو جدی تر کردم
رزی : اممم سلام ، بفرمایید
اقاعه کمی جلوتر امد و پرونده ای رو جلوی رزی گذاشت
رزی : اینا چی ان ؟
... : اوه من پارک جیمین هستم
رزی : به جا نیاوردم
جیم : اه ،،خوب،، من همکار جدیدتونم
رزی پوزخندی مضحکانه زد (اصن نمیدونم مضحکانه یعنی چیه)
رزی با همون خنده گفت : ببین کوچولو ، من تنها کار میکنم ، خوب ، متوجه شدی؟؟؟؟
جیم : عاااع ، ببینید من نمیدونم رئیس به من گفته منم اطاعت میکنم
رزی از جاش بلند شد
رز : ببین اقا..
جیم : اسمم جیمینه
رز : ببین اقای جیمین ، من با رئیس حرف میزنم و بهش میگم که تنها کار میکنم
جیم : قبوله ، اگه اون هم قبول کنه
٪____________٪
ویو عمارت :::::
ویو جین :
جیسو نه جواب زنگامو میداد و نه پیامامو ، دیگه داشت اعصابمو بهم میریخت
{با مکث طولانی}
ته : چته (درحالی که از قهوه بشدت داغش مینوشید گفت)
جین : جوابمو نمیده
تهیونگ پوزخندی زد
ته : باید درده سر هاشم بپذیری
جین دستی از حرص توی موهایش کشید
جین : اصن این رفتاراشو نمی فهمم
ته : نباید اون حرفو بهش میزدی
جین : یعنی چی که نباید
ته : یعنی اشتباه کردی(داد)
جین : بابا کنجکاو شدممم میفهمی؟ باید میدونستم ، اهههه لعنت به من(با پرخاشگری و داد و حرص)
{راوی : دادا اروم باش}
ته : باشه بابا چرا داد میزنی؟؟؟
[دوتاشون تو سکوت فرو رفتن]
ویو ته :
مجله روی میز و برداشتم و شروع به خوندن کردم ، عکسای مدل های جلف و از خود راضی حالمو بهم میزد
؟_________؟
اتاق جنی کیم ویو :
ویو جنی :
لباسو پوشیده بودم و موهامو فرق باز کردم و با دوتا پنس موهامو از جلوی صورتم کنار زدم و کفشای ست لباس را پوشیدم ، عطری خوش بو به موهای حالت دارم زدم
جنی : کی بهتر از تو (ادامشو تو کامنت کن)
داشتم میرفتم پایین ، پله های قشنگی داشت اما راه رفتن روشون رو مخ بود ، خلاصه بگم تو حال خودم بودم و رفتم سمت در
... : کجا؟؟؟؟؟
امدم بر گردم که ...
_/_//_///=//_//_
ویو اتاق جونگکوک :
لیسا : چی کار میکنی؟؟؟؟
کوک : خودت گفتی بکشمت (نقاشی)
لیسا : دو ساعته عین چوب خشک وایسادم کی تموم میشه
کوک : یه کم دیگه
{دو ثانیه بعد}
کوک : دستتو تکون ندههههههه
لیسا : گردنم داره میشکنه
کوک : تمومهههههههههههه (پا شد و دستاشو بالا برد)
لیسا : یسسسسسسسسسس(عین دیوانه ها گفت)(کار کوک را تکرار کرد)
کوک نقاشی رو سمت لیسا برگردوند
کوک : درین درین
لیسا : مرسییییییی
ویو کوک :
تا خواستم بگم خواهش میکنم پرید تو بغلم ، تو خودم ....(خدا نکنع)
لیسا : واایییی چقد خوبی تو پسر (هنوز تو بغلشه،نمیتونن همو ببینن)
کوک : عااا مرسییی
لیسا با شنیدن لحن سرد مردی که تو بغلش بود به خودش امد و سریع ازش جدا
لیلی : ببخشید ...(حرفش کامل نشد)
کوک : برای چی؟؟؟
لیلی : یکم هیجان زده شدم ، ببخشید
کوک : عااااااا (دوثانیه بعد) کاشکی همیشه هیجان زده بشی (با لحن خمار)(درحالی که به دیوار تکیه میداد گفت)
لیسا چشاش درشت شد و گوشیشو بر داشتو سریع از اتاق خارج شد نفس نغس زنان پایین رفت و..
ویو لیسا : به پایین رفتم که یه دفعه
لیسا : اینجا چه خبره؟؟؟؟؟؟ (امم امم کنان)
^_________^
ویو جیسو :
پاشدم و تصمیم گرفتم برم ویش جین ، البته حوصله حرف زدن نداشتم ولی الان بهش نیاز داشتم
زنگ زد جین
جین سریع جواب داد و بیرون رفت
جین : عشقم خوبییی؟ الوووو؟ کجایییی؟
جیسو : دم در عمارتم
جین : من الان شرکتم
جیسو : میدونم ، درو وا کن
جین : باشه باشه یه دقه وایسا
قطع کردن
ویو جین : بدو بدو رفتم سمت در و در باز کردم و با جیسو ای که با چشایی براق نگاهم میکرد را دیدم
جین : جیسوو ، خوبی؟ ، بیا بیا تو
جیسو همونجوری وارد حیاط شد حیاط تاریک بود
جین درو بست و سمت جیسو رفت
جین : چیشده عشقم
جیسو چشاشو بست و نفس عمیقی کشید که بغضشو قورت داد و سمت جین برگشت
جیسو : جین
جین : جانم
جیسو چشاشو باز کرد و بلافاصله دستاشو دور گردن مردش حلقه کرد و لباشو روی لبای مردش گذاشت و ...
کامنت بزار فرشته
خوب بود؟؟؟؟
- ۸۳۶
- ۲۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط